صب ساعت 6 بیدار شدم......6:50 زدم بیرون........ساعت 9:15 اینا رسیدم خدارو شکر تازه استاد اومده بود و این بار زیاد دیر نکردم..... ......چند تا آزمایش رو انجام دادیم........بعد رفیتم ساختمون بالا ...............
من و الهام و سمانه و سمیرا......سمیرا رفت خونشون ما 3 تا رفتیم سلف...........بعد معصومه اومد.....یکم نشستیم نرگس خاتون اومد........گوجاخ لاشدیخ.....  .....داشتیم گپ میزیدم که یهو دیدم الهام جونم اومد پایین... ....یهو گفتم إ الهام.... ......
خلاصه اونم به جمعمون اضافه شد.......3 متأهل( نرگس و دو تا الهام ها ) و 3 مجرد( من و سمانه و معصومه).........چقدر چرت و پرت گفتم.......کلی خنده....... ......................
ساعت 12:45 اینا بود رفتیم ساختمون پایین...........ما رفتیم واسه آز سیستم عامل.........نرگس واسه تمدید کارتش... ...
یکم تو محیط دانشگاه بودیم و بعد نرگس خداحافظی کرد و رفت......... .................
ما هم رفتیم سر کلاس........تقریبا تازه شروع شده بود که یه مشکله شبکه ای باعث شد تمام سیستم ها آف بشه و کلاس منتفی شه...... ..........
دوباره من و معصومه و دو تا الهام ها و سمانه رفتیم ساختمون بالا......سمانه وسطای راه رفت خونشون........ساعت 1:30 اینا بود............ من و الهام رفتیم نمازخونه نمازمون رو شکسته به جا آوردیم...........آقا الهام و معصومه هم رفتن یه سوال تخصصی از آقای آموزشی بپرسن...........
بعد که کارمون اونجا تموم شد دوباره اومدیم ساختمون اداری........................یه امانتی رو بچه ها باید از یکی از دوستان میگرفتن.............بعد که کارمون اونجا تموم شد دوباره اومدیم به سمت بالا تاکسی سوار شدبم و رفتیم ترمینال و بعد دیگه واقعا خسته بودیم.......من و الهام و معصومه.........بستنی کیمی با طعم موزی رو به زور قورت دادم............و تا نزدیکای خونه با الهام حرف میزدیم..........
خیلی خسته بودم ولی خوابم نبرد و تا 2 بیدار بودم...... ... .
نظرات شما عزیزان:
|